اخبار
چهارشنبه، 21 مرداد 1394
لذت مقام پدر و مادري براي فرزندان

لذت مقام پدر و مادري براي فرزندان

پدر بزرگان و مادربزرگان، گاهگاه از من مي‌پرسند که چرا بدان حد که از نوه‌هاي خود لذت مي‌برند از فرزندان خويش نمي‌توانستند شادمان شوند. درباره اين پرسش سال‌ها انديشده‌ام و سرانجام به اين نتيجه رسيده‌ام که هيچ راه افسون آميزي نمي‌توان يافت که بوسيله آن والدين از بيم و نگراني دائمي رفتار و ايمني کودکان خويش بتوانند رهايي يابند.

 ما اغلب پدر يا مادر شدن را موجد تعهدات و مسئوليت‌ها و مسائل و مشکلاتي مي‌دانيم که وجود فرزند به همراه دارد. زماني که فرزندان من کوچک بودند من هميشه از لذت در کنار بودن با آنها غافل بودم و تنها وقتي به سفر مي‌رفتم و از آنان بدور مي‌ماندم در مي‌يافتم که خود را از چه لذتي محروم ساخته‌ام. فرزندانم که بزرگ شدند و از من دور – افتادند يا به خاطر تحصيل در دانشگاه و يا اقامت در خانه‌هاي خويش- باز اين احساس در من زنده شد. هر بار که به خاطر دوري، به ارزش وجود آنها پي مي‌بردم خود را غمگين و اندکي شرمزده مي‌يافتم اما با تمام اين احوال، بار ديگر که با آنها بودم تغييري در رفتار خود حس نمي‌کردم.
علت عمده اين امر آن است که اکثر ما مي‌پنداريم که پيوسته ناگزير از آنيم که مراقب کودکان خود باشيم- و بدقت غذا خوردن، کفش پوشيدن، کارهاي روزانه، لباس و پوشاک، رفتار و منش، و حتي جاري شدن آب بيني‌هاي آنها را از نظر بگذرانيم. و يا مواظب باشيم که از خطر آتش دور باشند، با ماشين تصادف نکنند، مسموم نشوند و از بالاي درخت يا پنجره به زمين نيفتند.
پدر بزرگان و مادربزرگان، گاهگاه از من مي‌پرسند که چرا بدان حد که از نوه‌هاي خود لذت مي‌برند از فرزندان خويش نمي‌توانستند شادمان شوند. درباره اين پرسش سال‌ها انديشده‌ام و سرانجام به اين نتيجه رسيده‌ام که هيچ راه افسون آميزي نمي‌توان يافت که بوسيله آن والدين از بيم و نگراني دائمي رفتار و ايمني کودکان خويش بتوانند رهايي يابند. در واقع، گو آنکه ميزان دقت و مراقبت از خانواده‌اي تا خانواده ديگر بسيار فرق دارد، توجه از کودک عاملي است که پدران و مادران از براي آن به وجود آمده‌اند.
از سوي ديگر مادربزرگان و پدربزرگان روحا خود را چنان به نوه‌هاي خود نزديک مي‌بينند که از کارهاي توفق‌آميز آنان مغرور مي‌شوند و از فريبندگي آنها به وجود مي‌آيند. اما بيشتر پدربزرگان و مادربزرگان- و نه جملگي آنان- از احساس اضطراب و نگراني ناشي از مسئوليتي که خود به عنوان پدر و مادر داشتند، نسبت به نوه‌هايشان بدورند.
از اين رو باور ندارم که بتوانم راه‌هايي را پيشنهاد کنم که با بکار بستن آنها واليدن لذت بسيار بيشتري از فرزندان خود ببرند، و آنچه در اينجا مي‌گويم تنها اندکي مفيد خواهد بود.
نخست، بايد بياد داشت که همه دلهره‌ها و نگراني‌ها سودي در بر ندارند و حتي گاه به زيان شما تمام مي‌شوند. عامل مهمي که پرورش فرزندان بر آن استوار است اشتياق عميق آنها بر پيروي از پدر و مادراني است که دوستشان دارند و ستايششان مي‌کنند. کودکان مي‌خواهند که همچون والدين خود باشند و بدينسان، در اين طريق، بيشتر کار به‌عهده خود آنان است، اما هر چه بيشتر مورد ايراد قرار گيرند، شوق آنها به پيروي و تقليد کمتر خواهد شد. بهيچ روي توصيه نمي‌کنم که اجازه دهيد فرزندان شما بدرفتاري کنند و يا خود را با خطر و دشواري روبرو سازند فقط بکوشيد از پاييدن، غرولند کردن، فرياد زدن، دستور دادن، منع کردن و سرزنش کردن‌هاي غير لازم و بي‌مورد اجتناب کنيد. از تجربياتي که در دوران پزشکي کودکان داشته‌ام دريافته‌ام که آثار و نتايج اضطراي و دلواپسي والدين را اغلب مي‌توان با مقايسه بين فرزند اول و دوم در يکي دو سال اول زندگي آنها مشاهده کرد. بسياري از مادران به من گفته‌اند که آرزومندند طفلي در آغوش داشته باشند. اما نخستين کودک آنها معمولا وقتي در آغوششان بوده بي‌صبرانه کوشيده است خود را رها کند و آرزوي آنان را به ياس بدل کرده. ولي فرزند دوم بسيار بيشتر آغوش پذيرتر بوده است. اينگونه مادران مي‌پ
رسند: «علت اين همه فرق چيست؟»
    لذت مقام پدر و مادري براي فرزندان
البته، چنين تفاوتي در همه خانواده‌ها وجود ندارد، اما به اعتقاد من نخست زادگان از اين رو لوس و خودسر مي‌شوند که بيش از حد مورد توجه قرار مي‌گيرند- نه‌تنها توجهي که سرچشمه آن ترس و نگراني است بلکه توجهي که زاييده غرور و اشتياق است. چرا سکسکه مي‌کند؟ آيا آب بيني او نشانه سرما خوردگي نيست؟ چرا مثل دختر خاله‌اش نمي‌نشيند؟ آيا اينکه شستش را مي‌مکد دليل اين نيست که احساس عدم امنيت مي‌کند؟ چرا خوابش نمي‌برد؟ و بعد «نگذار دهانت اين را!» «براي عمه جان دست دست کن» «بگو بابا»
والدين، به دومين فرزند تا اين حد توجه ندارند و او را راحت‌تر و آزادتر مي‌گذارند. چه آنکه در اين حال پي مي‌برند که هر طفلي خصوصياتي خاص خود دارد که خالي از اهميت است. آنها مي‌آموزند که يک کودک علي رغم جثه کوچک خود ممکن است خشن و سرسخت و مقاوم باشد. مهمتر از اين، آنها از فرزند نخست خود آموخته‌اند که کودک، همچون پدر و مادرش يک انسان است و معمولا کارهاي مربوط به خود را براساس ويژپي‌هايش به دستي انجام مي‌دهد. بنابراين نسبت به فرزند دوم کمتر واهمه و دلهره نشان مي‌دهند و شيوه آسان‌تري در نگهداري از او در پيش مي‌گيرند.
بنظر من کودکان و نوجوانان به طور غريزي مي‌دانند که بايد آزادي‌هايي براي تصميم گيري‌هاي کوچک خود داشته باشند- بتوانند فعاليت‌هايشان را خود انتخاب کنند، با يک اسباب بازي بهمان صورتي که خود مي‌خواهند بازي کنند، و غذايي را که ديروز دوست مي‌داشند و احيانا فردا نيز دوست خواهند داشت امروز پس بزنند. آنها حس مي‌کنند که نبايد بگذارند والدينشان آنآن را، جسما و روحا، بيش از اندازه تحت کنترل در آورند. اگر پدران و مادران بنحوي دقيق و وسواس آميز به آنها دستور دهند که چگونه يک مدادرنگي را به کار برند يا چگونه جوراب بپوشند، اگر بکوشند آنها را مدتي طولاني در بغل بگيرند، و اگر بخواهند بيشتر از چند لحظه گوش آنآن را تميز کنند و بدهان باز آنها خيره شوند، کودکان را به مبارزه براي آزادي و رهايي خود دعوت کرده‌اند.
فرزند دوم يا سوم که عموما در رفتار و اعمالش از ازادي بيشتري برخوردار مي‌گردد، کمتر دچار اين ظن مي‌شود که مردم مي‌کوشند بر او تسلط يابند. ازا ينرو در دوران طفوليت، چون حس کن به عشق و نوازش نياز دارد و يا وقتي مادر بخواهد به وي محبت کند، کودک به آسودگي در آغوش مادر جاي مي‌گيرد و يا بر روي زانوانش مي‌نشيند و با ناشکيبايي براي گريز تقلا نمي‌کند.
اينک چند پيشنهغاد مثبت ارائه دهم. براي بسياري از والدين لذت عميق از اين ناشي مي‌شود که شادماني‌هاي دوران کودکي خود را با ديدن تصوير خويش در فرزندانشان هنگام اعمال تازه آنان احيا کنند. هنگاميکه براي فرزند يک سال و نيمه خود سگي را نوازش مي‌کنيد، مي‌بينيد که او با احتياط خود را پس مي‌کشد، دستش را به تقليد از شما دراز مي‌کند، در پاسخ دوستي سگ لبخند مي‌زند و از شهامت خود غرق غرور مي‌شود- و اين واکنش‌ها همگي همزمان با هم از او سر ميزند. نخستين باري که کودک سه ساله شما ماشين خاک برداري را با بيل متحرکش مي‌بيند مدتي به آنها خيره مي‌نگرد و مي‌کوشد از هر جز اين دستگاه سر در آورد: از صدا، از حرکت بيل، از خاک و کلوخ انبوهي که بر مي‌دارد. از ريزش ناگهاني خاک و کلوخ در کاميوني که بلرزه در مي‌آيد، و از مردي معمولي که بياري اهرم چنين نيروي فراواني را کنترل مي‌کند. آنگاه کودک ساعت‌ها بعد با ديدگان شگفت زده خود از اين دستگاه که براي او عجيب بود، سخن مي‌گويد؛ و پدر يا مادر با شرکت در شگفت زدگي او مي‌توانند در لذت و سرور او نيز سهيم شوند.
سرو گردش در باغ وحش‌ها، موزه‌ها، سيرک‌ها، پارک‌ها، دشت‌ها، و کنار رودخانه‌ها و درياها براي کودکان بسيار شادي‌آور است اما مشکلاتي نيز به همراه دارد. چنين گشت و گذارها ممکن است براي کودکان کم سن و سال آنقدر تازگي داشته باشد که آنها را گيج و مبهوت کند و بيش از آنکه حس کنجکاوي آنان با ديدن مناظر قبلي نيمه ارضا شده باشد، در برابر صحنه‌هاي تازه‌اي قرار گيرند. و اين، براي والدين ناشکيبايي غيرلازم و براي کودکان خستگي و بي‌حوصگلي به‌بار مي‌آورد. از اين رو، اگر کودک خود را به اين مکان‌ها مي‌بريد به آنها امکان دهيد که خود آنچه را مي‌خواهند بدقت تماشا کنند و ديدن صحنه‌هاي ديگر را در همان مکان بوقت ديگر بگذاريد. گاه ممکن است که کودکان سنين مختلف را به طور جداگانه بدينگونه محل‌ها برد به طوري که آنکه بزرگ‌تر است پيش نيفتد و آنکه کوچک‌تر است عقب نماند.
در مکان‌هاي عمومي جايي که خطرهاي اندک گوناگون وجود دارد، والدين پيوسته با اغواو وسوسه بر کودکان نهيب مي‌زنند. بهتر آن است که در اين مواقع کنار کودک راه برويد و از چند متري براي کنترل او فرياد بر نياوريد. لذت مقام پدر و مادري براي فرزندان
لازم نيست که حتما براي شادي کودکان و لذت بردن از واکنش آنها به گردش‌هاي وقت گير و احيانا گران متوسل شويد. تماشاي يک کرم يا يک حشره در گوشه حياط ممکن است فرزند شما را دقيقه‌ها خوشحال کند و شما را از خوشحالي او دلشاد.
خواندن بصداي بلند را ازياد نبريد. کودکان در هر سن و سال و با هر ويژگي و از هر گروه شيفته قصه‌ها و داستان‌ها هستند. کتاب‌هاي کودکان فراوان است. تنها آنچه شما بايد انجام دهيد آن است که عادت خواند بصداي بلند اين کتاب‌ها را در خود به وجود آوريد. يکي از علل آنکه چنين کاري شيوه‌اي عالي براي ايجاد سرگرمي کودکان مي‌باشد، آن است که براي ساعتي هم شده از ديگر دردسرها رها مي‌شويد و توجه کامل فرزندتان را بخود جلب مي‌کنيد.
هرگز نگذاريد هنگام قصه خواني، به سبب شتاب و بي‌حوصگلي شما، از مطالبي که گوش فرا مي‌دهند بدور بيفتند. بگذاريد آنچه مي‌خواهند بپرسند و اگر مايلند تمامي کتاب را بار دوم بشنوند، نوشته‌هاي هر صفحه را، يکي پس از ديگري بخوانيد، اين براي آنکه راهي است که از طريق آن چيزي را که مي‌خواهند، از يک قصه به دست آورند بدان مي‌رسند و براي شما نيز وسيله‌اي است که با کودکان خود ايجاد هماهنگي کنيد.
همکاري با کودکان در سرگرمي‌هاي گوناگون- نجاري، خياطي، باغباني، ماهيگيري، نقاشي تصاوير، کيک پزي، مدل سازي و مانند اينها مي‌تواند موجب دوستي و رضايت رواني باشد. با اين همه با تجربه‌اي که به عنوان يک پدر دارم بايد بگويم چنين همکاري- براي هر دو نسل- ممکن است ياس آور و خشم انگيز باشد و اين در صورتي است که پدر يا مادر از کودک خود در انجام اينگونه کارها توقع بيش از اندازه داشته باشد، يا بخواهد کودک را بسيار کنترل کند و او را آموزش دهد و يا انتقاد و خرده گيري را از حد بگذارند.
بياد دارم که با خريد وسايل مدل ترن سازي که ترکيب قطعات آن را از حد استعداد و فهم دو پسر کوچک بيرون بود و نيز با دستور دادن پياپي به آنها که چگونه اين کار غامض را انجام دهند لطف و لذت اينگونه سرگرمي‌هاي مشترک را براي خود و آنها از ميان بردم. در چنين همکاري‌ها بايد اجازه دهيد که کودک براي انجام کار در هر مرحله پيشرو باشد. حتي اگر شما و فرزندتان، هر يک براي سرگرمي کاري جداگانه مي‌کنيد، نبايد کار شما آنقدر استادانه باشد که موجب شرم و ناراحتي کودک شود.
همکاري در کارهاي روزانه خود، ولو امور يکنواخت و معمولي، مي‌تواند براي والدين و فرزندان لذتخبش باشد. کودک از اينکه همپاي يک فرد بالغ کار کند احساس سربلندي مي‌کند و پدر يا مادر نيز در چنين مواقعي خود را نسبت به فرزند نزديک‌تر و رفيق‌تر مي‌يابد. اما بايد به خاطر داشت که کودکان فقط براي مدتي محدود- گاه چند دقيقه- به انجام کار توجه دارند و به‌علاوه اغلب همکاريشان عاري از کارآيي است و دوست دارند پس از اندک زماني کار را رها کنند و وارد عالم پر تخيل خود شوند.
از اين رو هرگاه شوق کودک به ادامه همکاري در کارهاي خانه رو بکاهش بگذارد، پدر يا مادر بايد بوي گوشزد کند که بحد کافي کار کرده است. البته هر قدر بچه‌ها بزرگ‌تر شوند، شما مي‌توانيد و بايد از آنها انتظار بيشتري در مشارکت کارها داشته باشيد.
سرانجام بايد از گفت‌وگو که يکي از طرق اصولي براي خشنود شدن افراد آدمي از يکديگرست نام برد. مکالمه بين پدر و فرزند يا مادر و فرزند به همان اندازه مي‌تواند نشاط انگيز باشد که بين دو انسان هم‌سن‌وسال البته، علتي که گفت‌وگو بين پدران و مادران با فرزندان چنين نيست آن است که والدين بکار مي‌برند و کودکان نيز، تحت شرايطي که قرار مي‌گيرند، تنها از مکالمه براي خواهش و درخواست و شکوه و شکايت استفاده مي‌نمايند. از اين رو هر دو طرف گفت‌وگو به گفته‌هاي طرف ديگر سرد و بي‌اعتنا مي‌گردد.
راه ايجاد يک مکالمه مطبوع و دلنشين- حتي با افراد بزرگ ديگر- آن است که با شوق و اشتياق بحرف‌هاي متکلم گوش دهيد، چشم به چشم او بدوزيد و با حالت چهره با فراز و نشيب احساس رواني او هماهنگ باشيد. اگر خشمگين است، يا بيمناک و يا دلشاد، شما وضع روحي‌اش را در سيماي خويش منعکس کنيد. و بعد، زماني که نوبت شما مي‌شود تا او را مخاطب قرار دهيد، براي دنباله گفت‌وگو از پاره‌اي از سخناني که شنيده‌ايد بهره بريد و نشان دهيد که با فکر و احساس به سخنان هم سخن خويش پاسخ مي‌دهيد. بنابراين گفت‌وگوي دلپذير را گوينده و شنونده هر دو بياري هم به وجود مي‌آورند.
در هر مکالمه از جانب گوينده بايد احساس تمايلي به شرکت در طرح مسئله‌اي و از جانب شنونده ميلي به پاسخگويي صميمانه وجود داشته باشد. گفت‌وگو بين پدر يا مادر با فرزند نمي‌تواند و نبايد با پرسش‌هايي که رنگ بازپرسي و بازرسي دارند مثل «امروز در مدرسه چه کردي؟» از طرف والدين آغاز شود. چنين سوالي نه هرگز مي‌تواند پايه‌اي براي يک مکالمه گرم و جالب باشد و نه آنکه ممکن است کوچک‌ترين اطلاع مهمي را در اختيار پدران و مادران قرار دهد.
هرگاه کودک آغاز سخن کند، والدين بايد از ايرادگيري و ابراز بي‌حوصلگي بپرهيزند. مثلا اگر فرزند شما بگويد: «امروز يکي از همکلاسي‌هايم در مديسه به من مشت زد» و شما با لحن سرزنش آميزي از وي بپرسيد: «مطمئني که تو اول او را اذيت نکردي؟» با اين پرسش به گفت‌وگو پايان خواهيد داد. همچنين اگر کلام والدين گوياي آن باشد که به گفته‌هاي کودک خويش بي‌توجهند مکالمه دنبال نخواهد شد.
به گمان من يکي از پرشورترين جنبه‌هاي رفتار کودکان، بويژه در سال‌هاي پيش از دبستان اصالت گفته‌هاي آنان است. گاه سخنان آنان و نحوه‌اي که به تفسير مطالب مي‌پردازند تازه‌تر، روشن‌تر و جاندارتر از گفته‌هاي فيلسوفان و نويسندگان بزرگ است. با اين همه بسياري از والدين هرگز بدين گوهرهاي فهم و درک اندک توجهي ندارند و بدتر از آن اينکه تنها مي‌کوشند نحوه غيرعادي بکار بردن زبان کودکان را صحيح کنند. بسياري از کودکان در سنين شش تا هشت سالگي به تدريج مانند بزرگان طرز رفتار و گفتاري کليشه وار و يک قالب پيدا مي‌کنند.
اخيرا مقاله‌اي خواندم که در آن پدر و مادري نحوه ايجاد ارتباط فکري با فرزندانشان را شرح داده بودند، نحوه ايکه من هرگز به آن نيانديشيده بودم و شايد بسياري از پدران ديگر نيز از آن غافل باشند. آنها، پاره‌اي از برنامه‌هاي تلويزيون را بخصوص در روزهاي تعطيل، به همراه فرزندان کوچک خويش تماشا مي‌کردند.
به عقيده اين پدر و مادر در چنين کار غير معمولي نکاتي مفيد و با ارزش يافت مي‌شد. آنها مي‌توانستند خود شاهد باشند که کودکانشان چه برنام‌هايي را مي‌بينند و به سادگي آنچه را زيانبخش مي‌يافتند آنها را از تماشا منع مي‌کردند. به‌علاوه به دنبال هر برنامه سودمندي که به طور دسته جمعي تماشاگر آن بودند گفت‌وگوهايي طبيعي و ساده‌اي درباره برنامه و موضوعاتي مربوط به آن با کودکان خويش داشتند. کودکان با استفاده از موقعيت مناسب سوالات بيشماري از والدين خود مي‌کردند که آنها را از ابهام و شگفت زدگي بدر مي‌آورد و موجب نشاط پدر و مادرشان مي‌شد.
جالب اينجاست كه خود اين پدر و مادر دريافتند که توضيحات و گفته‌هاي فرزندانشان بسيار شادي بخش و گاه در حدي باورنکردني زيرکانه و پرمعني است. بدين ترتيب به صورتي آسان اعضاي خانواده عامل واحدي براي گفت‌وگوي دوستانه پديد مي‌آورند. و از وسيله‌اي که گاه آن را، بويژه براي کودکان زيان بخش خوانده‌اند در اين راه استفاده مي‌کردند.
منبع

اخبار عمومي

اخبار آزمون

تازه‌هاي نشر

ليست کتاب هاي مبتکران